مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آن شب میان هالهای از ابر و دود رفت روشـنتـرین سـتارهٔ صبح وجـود رفت آن شب صدای گـریهٔ بـاران بـلـنـد بود بر شانههای زخمی دریا، چو رود رفت روشنتر از زلالی نور آمد و چه حیف با چـند یـادگـاری سـرخ و کـبـود رفت بال و پری برای پـرسـتـو نـمـانده بود! آخر چگونه نیمهٔ شب پر گشود، رفت؟ رحـمی به قـبـر خـاکی او هم نمیکـنـند این شد که مخـفـیانه و بی یـادبود رفت مولا خوشی ندیده پس از او از این جهان میگفت بعد فـاطمهام هر چه بود رفت هر شب کـنار تربت او ياس کوچکـش دم میگرفت: مادر خوبم چه زود رفت |